روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...

 

 یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

  

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

  

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

  

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند درواقعیت وجود ندارند!!!

 

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

 

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

 

یک  روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادنبه داخل چاله کرده بودند پیدا کند!

 

یک تقویت کننده  فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

 

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

 

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!

* * *

همونطور که عرض کردم در این مطلب داستان گونه هر کس بنا به نوع نگاه و تفکری که در برخورد با این فرد سانحه دیده دارد به بیان دیدگاهش می پردازد خواه خوشایند باشد و خواه به مذاق طرف تلخ بیاد. حالا میخوام نظر شما را هم در این مورد بدونم ممنون